اردوی میناب

ساخت وبلاگ
سلام

بدون شک اردوی میناب یکی از بهترین اردوهای دوران دانشگاه بود
مدتی بود دنبال یک اردوی درست و حسابی بودیم که منای بزرگ گفت بیاین من ببرمتون باغ خالم
ما هم از خدا خواسته شال و کلاه کردیم و این شد که یکی از بهترین روزهای دوران دانشگاه رقم خورد
توی اون اردو سید محمد هم همراهمون بود و طبق معمول زحمت گروه موسیقی اردو رو کشید
دو تن از بچه های گیتاریست رو همراه خودش آورد و مجلس رو حسابی گرم کردن
با هم بریم عکسها رو ببینیم و خاطرات رو مرور کنیم

 

این عکس من رو یاد هر چی خاطرات خوبه میندازه
سینا و پی نهصدش، محمد امیری که ستاره سهیل بود؛ این یکی از معدود اردوهایی بود که محمد همراهمون بود، حامد برور و جوجه های خوشمزش، آرمان با پراید قرمزش، کریم و شخصیت جذابش و احمد ساجدی که اون آخر داره سو سو میزنه...

 

چه قابی شد این...
از همه جناح ها هم توش دیده میشه
آخ چه دورانی بود ترم یک و دو... حالا که یادش میفتم میفهمم چقدر زمان به سرعت میگذره
احمد دربه اگه یادتون باشه باید تو همه عکسها می بود
اردوی شیراز و اهواز چیزی حدود 200 تا عکس دارم که بالای 85 درصدش حداقل قسمتی از احمد تو عکس پیداست
اینجا هم با زیرکی خودشو رسونده

 

و این هم دروازه باغ!
لحظه ورود از در دروازه و آغاز ساعاتی خوش و به دور از دغدغه درس (الکی مثلاً خارج از این باغ همش دغدغه درس داشتیم )
معصومه ب :D ، مهنوش، سمیرا که دیگه بعد از دانشگاه هیچ خبری ازشون نیست... هرجا هستید موفق و پیروز باشید...
سه قلوها که طبق معمول در حال جمع آوری مستندات هستن. یک روزی باید آرشیوشون رو ازشون به سرقت ببرم. مطمئناً از همه آتوهایی دارن که خودشون خبر ندارن.
این جلو هم شقایق یا عارفه رو مشاهده میکنیم که دقیقاً قابل تشخیص نیست

 

این هم نمای بسته یا نیمه باز از سه قلوها
یادمه میگفتیم بعد از اردوها عکسها رو بیارین share کنیم
ما عکسها رو میریختیم رو فلش مثلا 50 تا عکس میشد میدادیم
اونا که میریختن شماره عکسها اینجوری بود:
Image10، Image13، Image19، Image27، Image54
مثلا کلش 5 تا عکس گرفتیم
یکیش کله مهدی بود، یکیش دم من، یکیش دست تو... جیبمون بود و خلاصه میپیچوندن بدجور!!!

 

این اردو رو میشه اسمش رو اردوی ژست ها گذاشت
یعنی غیر از تایم ناهار همش در حال طراحی ژست برای عکس گرفتن بودیم
انصافا عکسهای خیلی خوبی هم از توشون در اومد
طی سالیان گذشته خیلی از اون عکسها رو رو وبلاگ گذاشتم

 

این دیگه لحظات آخر بود
رفتیم بام مینااااااب....
یعنی سررررررررررد بوداااااااااااا
آخرش هم هممون از اون سرپایینی اومدیم پایین

 

در آخر هم چون با آقایون شروع کردیم با خانمها تموم میکنیم
مهشید و دیانا دو یار دیرین و عارفه و معصومه هم یکی شیطون و یکی آروم (کدوم کدوم بود؟ ) در کنار هم نشستن
منا هم که در کل سفر کف اتوبوس جا خوش کرده بود... هرچی باشه میزبان بود دیگه میزبان که نمیاد بالا بشینه! باید از مهموناش پذیرایی کنه...
منا جان ممنون از روز خوشی که برامون رقم زدی و همینطور از خاله هم حسابی تشکر کن. خیلی نگذشته فقط 11 سال میگذره...

 

.:: وبلاگ عمران 84 دانشگاه هرمزگان ::....
ما را در سایت .:: وبلاگ عمران 84 دانشگاه هرمزگان ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iomran84-hue بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 11:56